Gør som tusindvis af andre bogelskere
Tilmeld dig nyhedsbrevet og få gode tilbud og inspiration til din næste læsning.
Ved tilmelding accepterer du vores persondatapolitik.Du kan altid afmelde dig igen.
تفسیر فصل چهار، بخش پنج شناسایی شخصیتی جدیدشخصیتی بود که با حضور و صیدایی تأثیرگذار گاهگاهی پدیدار میشد. اون همیشه لبخندی صمیمانه داشت و گفتارش در اختیارش بود، طوری که دوست داشتی بهش نگاه کنی و به حرفهاش گوش بدی. هر وقت شروع به صحبت میکرد، شخصیتهای دیگه روی صحنه فوراً محو گفتار و رفتارش میشدن. در واقع، بهترینهای هر شخصیتی رو تو خودش داشت، مخصوصاً بهترینهای منطقییتا، مخترعیتا، تخیلییتا، ماهریتا، مهربانیتا، صبوریتا، آرامیتا، بامزهیتا، آسودهیتا، و خیلیهای دیگه.اینجا یه شخصیت جدید رو معرفی میکنه و خصوصیاتش رو میگه. در این قسمت یتا تشخیص میداده که این شخصیت با شخصیتهای دیگه تا حدود زیادی متفاوته؛ از همه لحاظ بهترینهای شخصیتهای دیگه رو داشت.اسمش خردمندیتا بود.خرد در حقیقت یه شخصیته، از جنس افکاره، نوع خاصی از افکاره. خردمند بودن ربطی به انواع و اقسام هوشها نداره، اینکه فرد آیکیوش (IQ) بالاست یا ایکیوش (EQ) بالاست، اینکه هوش فضایی، هوش ریاضی، هوش کلامی یا انواع دیگۀ هوشش خوبه، دلیل نمیشه که انسان خردمندی باشه. هر کسی با هر سطح از هر نوع هوشی، میتونه خرد رو در خودش تولید کنه؛ البته شاید بعضی از هوشها بتونن در تولید بعضی قسمتهای خرد نقش داشته باشن. انسان خردمند مرتباً عقاید خودش رو نقد و بررسی میکنه، که آیا عقیدۀ من درسته یا نه. و اگر با عقیدۀ مخالفی برخورد کرد، قبل از این که بخواد با اون عقیده مخالفت کنه و با صاحب اون عقیده بحث و جدل کنه، در مورد عقاید مختلف تأمل میکنه، درصدی احتمال برای خطا بودن عقاید خودش میذاره. یه انسان خردمند از خودش آگاهی داره، که کی هست، چی هست، چی میخواد، عقایدش چیه. یه انسان خردمند میتونه بین خواستههاش و اون جامعهای که درش زندگی میکنه تعادل برقرار کنه؛ حتی اگر عقاید و فرهنگ کاملاً متفاوتی در اون جامعه رواج داشته باشه، این توانایی رو داره که جوری در اون جامعه زندگی کنه که به ارزشهای اون جامعه احترام بذاره و خودش هم راضی باشه. یتا اینجا ادعا نمیکنه که خردمند بوده، بلکه فقط در اینجا موفق شده بود که صیدای خرد رو، که نوعی از افکاره، تشخیص بده.بعد از ورود خردمندیتا، یا دقیقتر بگیم بعد از شناسایی خردمندیتا، همه چیز بهتر و بهتر پیش میرفت، و کارهای منطقییتا و نیکیتا به کمال نزدیکتر میشد.خوب قبل از ورود خردمندیتا، یتا کلی مطالعه و بررسی در زمینۀ خودشناسی و فلسفه و علوم دیگه داشت، و همونها هم باعث شده که خردش تولید بشه، و البته روزبهروز بهتر بشه، و کمکم یتا صیدای خرد رو هم بهتر بشناسه.حالا بیاین برگردیم همونجا که درگیری و کشمکش با اون سه گروه رو رها کردیم، ببینینم خردمندیتا چیک
تفسیر فصل چهار، بخش یک یتااینجا زمانیه که نویسندهیتا، اون شخصیت انسانی رمان رو معرفی میکنه. حضار حسابی کنجکاو و هیجانزده به نظر میرسیدن. اونا بینهایت مشتاق و علاقهمند بودن که سفرهای بیشتری کنن و دربارۀ انسانها بیشتر بدونن.در اینجا نویسنده خوانندهها رو تجسم میکنه که یه مقدار دربارۀ ذذهن کنجکاو هستن.اگر فرض کنیم رمان از نظر روند داستانی به دو قسمت تقسیم میشه، اینجا قسمت اول تموم شده و داستان وارد فضای جدیدی میشه. تا اینجا اجزای ذذهن بطور کلی توضیح داده شده، و دوتا سفر هم به عنوان نمونه آورده. الان دیگه نویسنده از خوانندههاش انتظار داره که موضوع تاحدودی دستشون اومده باشه، و بدونن دربارۀ چی قراره صحبت بشه. اینجا خوانندهها رو تصور کرده که مشتاقن بیشتر بدونن. و پیشبینیهای خودش رو از زبان داکتر ایلین بیان کرده در اون لحظه، داک خیلی خوشحال بود و از دیدن اون همه مشارکت و علاقه واقعاً شگفتزده بود.ظاهراً بعضیها برای دونستن دربارۀ انسانها بیاندازه پُر انگیزه و علاقهمند بودن.البته نویسنده هم وقتی که دربارۀ ایدههاش، نظریۀ ذذهن، مدل ذذهن، الگوهای شخصیتی، و نقش اونا با اطرافیانش صحبت میکرده، خیلیها واقعاً مشتاق بودن که بیشتر بدونن. دوست داشتن که کتاب زودتر آماده بشه، و اونا بخونن. وقتی نویسنده متوجه میشد که نزدیکانش درمورد این ایدهها و نظریهها در نبودِ خودش با دوستهاشون صحبت کردن، و اون دوستها هم در دیدار با نویسنده مشتاقانه سؤال میپرسیدن این، نویسنده رو واقعاً سر شوق میآورد، و بهش انگیزه میداد.البته بعضیها هم بودن که علاقهای به شنیدن این حرفها نداشتن، و با بیحوصگی برخورد میکردن که در این حالت نویسنده هم ادامه نمیداده.به هر حال، در اینجا نویسنده با توجه و تجربیاتش و در رؤیاهاش متوجه شده که عدهای از افراد وقتی به اینجای داستان میرسن، خیلی پُرانگیزه و علاقهمند هستن که بقیهش رو بخونن یا بشنون. در حقیقت، این رو میتونست شبیهسازی کنه که خوانندههایی که تا اینجا رو خوندن، علاقهمندن که بدونن ادامهش چی میشه و داستان به کجا میرسه.حالا درسته که توی کتاب مطالب خیلی فشردهست و به زبون عامیانه گفته شده، به عبارت دیگه، حجم زیادی از اطلاعات به زبون ساده و خلاصهشده در کتاب گنجونده شده و کسی نمیتونه به هیچوجه همه رو درک کرده باشه، ولی نویسنده میتونست پیشبینی کنه که خیلیها به موضوع علاقهمند شدن.داک از دانشجوها، متخصصها، سیاستمدارها، و بقیۀ حضار خواست دوباره سراغ ماشینهای وقایعنگارشون برن و روی زمین در دورههای زمانی مختلف و در مکانهایی به انتخاب خودشون گشتی بزنن.اینجا قصد نویسنده اینه که یه تکلیف، یه مشق شب، ی
The Visual Dictionary of APS & Miind ABC: Atycto Based Communication Atycto: Atycto is described as a transformed form of words that can be used to increase the speed and quality of communication. Atyctos enable humans to fully understand a subject and see the connections of a particular topic to absolutely everything that exists or even does not exist. AWP: Atycto of World Peace. Bavecttitude Cliffs: All the genetic needs of humans are defined and exposed by how blank thoughts enter and take shape inside these cliffs and how humans are born with these cliffs/Expanded and symbolized as an explanation for genetics. Bavecttitude Ducts: Ducts connect the Pool of Now to the core of the Bavecttitude. Bavecttitude Soil: The internal walls of the Bavecttitude are made of Soil layers. Bavecttitude trees and Bavecttitude cliffs have roots secured in the Bavecttitude Soil. Bavecttitude Trees: Bavecttitude trees play a significant part in shaping human attitudes, beliefs, behaviors, and cultures. / Trees are acquired and amended throughout their lives / The best way to change and amend human behavior, beliefs, etc. is to plant new trees and modify the existing ones. / Expanded and symbolized an explanation for cognitions, conditionings, and learnings. Bavecttitude: The most critical component of a human. /Bavectitude is unique for each individual. / Human personalities, decision-making, emotions, feelings, conditioning, and anything to do with human behavior, thoughts, beliefs, and cultures depend on the structures, formations, and movements of the human Bavecttitude. Behavioral Scales: Behavioral Scales enable you to know which behaviors are included or which are not included in a particular scale. / Typically, each individual employs a limited number of Behavioral Scales. Blank thoughts: Thoughts that are blank and ready to be transduced into various thoughts. / Similar to a blank paper, a blank thought is the ingredients to make a formed/labeled thought. Communication Clouds: Characters communicate with each other through Communication Clouds by sharing visions, images, or information from memory or imagination. Crystal Orb: The Crystal Orb displays the physical body of a human. / What other humans can see is what is exhibited in this Orb, such as human behavior, talk, clothes, and so on. Indicator panels: Indicator panels monitor precisely what takes place in the human body, including the Miind. / By looking at the indicators, we can understand exactly what is happening with the heart, breathing, blood circulation, pain, level of consciousness, and feelings and emotions, simply down to the smallest particles of all human organs. LTS: Links to the Smallest moment of Stage of Now. Maglish: The best possible form of something. Miind: A suggested model to simulate the happenings of the mind and other tangible and nontangible bits of humans./ The Miind model is a symbolized, visual illustration of the human mind and other components that influence the formation of thought, emotions, feelings, conceptions, decisions, behaviors, etc. /The Miind model helps us understand why and how we make our daily decisions and how we can direct our thoughts (the play on our Stage of Now). / The Miind Model is a visual illustration of how behaviors are formed based on human needs, cognitions, and the impact of environments in the present moment (Stage of Now). / The Miind model is a product of consilience scientific findings in mechanics, psychology, philosophy, neuroscience, medicine, IT, and project management. / The Miind model was first introduced in 2019 in a novel entitled "The Human Miind and Patterns of Characters".
تفسیر فصل پنج، بخش یک چالشهای نوشتن داکتر اِیلیِنکجا بودیم؟ یادم اومد، داشتم بعضی از چالشهایی رو که باهاشون روبهرو شدم توضیح میدادم.میتونیم بگیم فصل پنج یه جورایی چهار فصل اول کتاب رو رمزگشایی میکنه، یعنی همون مطالب رو در عمق بیشتری توضیح میده. البته نویسنده بین حرفهاش به بهونۀ توضیح فصلهای قبلی یه مطالب جدیدی رو هم آورده.خلاقیتا پیشنهاد کرد که اجزای ذذهن رو از دیدگاه یه آدم فضایی مطرح کنیم، کسی که این توانایی رو داره به انسان از بیرونِ جعبه نگاه کنه.پس یتا از خودش پرسید، اگر انسان نبودم و اگر جاهل نبودم، توی این جعبۀ کوچیک چی میدیدم؟ خوب، به قول فیلسوفیتا، وقتی میتونی بگی کسی جاهل نیست که او شخص همۀ شکلها و حقایق کشفشده و کشفنشده رو بشناسه.نکتۀ اول اینکه جاهل ترجمه کلمۀ ignorant هست. دوم اینکه تو کتاب دربارۀ اون ویدئویی که یتا توی اینستاگرام دیده بود، خوندین؛ جرقۀ این ایده که از دیدگاه یه آدم فضایی به زمین نگاه کنه، بعد از دیدن همون ویدئو زده شد. ولی خوب یتا خودش یه انسانه و دسترسی هم به آدم فضایی نداشته. در حقیقت، آدم فضایی و مسائل مربوط به داکتر ایلین همهش توی تخیلات یتا بود، و طبیعتاً تخیلات یتا هم در حد تخیلات یک انسان خواهد بود.در فلسفۀ یتا، به اطلاعاتی که انسان بهش دست یافته ویوجودشده گفته میشه، یعنی اطلاعاتی که شناخته شده. اطلاعاتی که برای انسان هنوز شناخته نشده ولی انسانها میتونن به اون دسترسی داشته باشن، گفته میشه ویوجودناشده، یعنی اطلاعاتی که هنوز کشف نشده؛ هیچ انسانی درموردش خبر نداره، ولی قابل کشف شدنه. فراتر از اون اطلاعات، یه محدودهای هست که در حقیقت میشه ویوجودناشدنی یعنی انسان هیچ وقت به اون اطلاعات دسترسی پیدا نخواهد کرد، کشفشون از حیطۀ توانایی انسان خارجه.فرض کنین یه پروانه میآد رو دستتون میشینه، شما از این صحنه کیف میکنین و ازش عکس میگیرین. بعد از طریق فضای مجازی، واتساپ، تلگرام یا هر چیزی، اون عکس رو برای دوستی در هر جای دنیا که باشه میفرستین.برای شما این واتساپ، موبایل، اینترنت همۀ اینها ویوجودشدهست، درحالیکه همینها برای یه انسان صد سال پیش ویوجودناشده بوده. حالا برای یه پروانه این فضا و این امکانات ویوجوناشدنیه، یعنی هیچ وقت یه پروانه این امکان رو نخواهد داشت که دربارۀ واتساپ و اینترنت و عکس چیزی بدونه. اینجا در کل به محدودیتهای انسان اشاره میکنه، علاوه بر اطلاعات ویوجودشدهای که در محدودۀ درک انسان قرار دارن، فراتر از این دایره، دایرۀ اطلاعات ویوجودناشده هستن که، در زمان، خارج از درک انسان هستن، ولی این قابلیت رو دارن که در محدودۀ درک انسان قرار بگیرن، و فرات
تفسیر فصل سه، بخش یک اولین سفر به سیارۀ زمین (رومئو و جولیت)حالا دیگه بریم سراغ خود متن فصل سه. عنوان فصل سه سفرهایی به سیارۀ زمینه، و اینطوری شروع میکنه خوب دوستان، فکر کنم بقدر کافی روی بخشهای پیچیده وقت گذاشتیم. در حقیقت، داره از قول داک میگه که فصل دو، که پیچیدهترین فصل کتاب هست، تموم شد. از اینجا به بعد دیگه بیشتر، داستانهای کوتاه داریم، که البته همگی حول معرفی ذذهن و طرز کار اون میچرخه. تعداد سفرهای داکتر ایلین به سیارۀ زمین خیلی زیاده، و داک اینجا فقط درمورد دوتا از اون سفرهاش، یکی رومئو و جولیت و دیگری معجزه روی رودخانۀ هادسون، بحث میکنه. اینطوری دوتا واقعه رو بیان میکنه، تا از طریق اونا اتفاقاتی رو که تو ذذهن انسان میافته بررسی کنه، و اونا رو با هم مقایسه کنه.قبل از اینکه داستان اول رو شروع کنیم، یه مقدمه بگم. یکی از معمولترین و مهمترین ناراحتیهایی که در زندگی روزمرۀ انسان پیش میآد، یادآوری خاطرات بد یا همون وقایع ناخوشاینده. این رو قبلاً گفتیم که خاطراتی که ما به یاد میآریم واقعاً یادآوری اون اتفاق نیست، بلکه تفسیریه که ما براساس اطلاعات ذخیرهشده توی ذذهنمون از اون اتفاق داریم. این تفسیرها هر بار ممکنه با دفعۀ قبلش فرق کنه، و شخصیتهای متفاوتی روی صحنۀ نمایش اکنون ما بیاره.ما انسانها معمولاً خاطرههای بد رو که به یاد میآریم، تفسیرهای ناخوشایندی ازش میکنیم. حالا ممکنه تفسیرِ منطقیای هم باشه، ولی احساسات و عواطف ناخوشایندی رو برمیانگیزه، و این باعث میشه دائم در رنج باشیم. بعضی از خاطرهها هم شیرین و دوستداشتنی هستن، و خوب کسی از یادآوریشون گله و شکایتی نداره. خیلی از خاطرات هم دردناک هستن ،مثل از دست دادن یه عزیز، یا شکست خوردن به هر شکلی، یا قربانی خیانت شدن. همینطور که من دارم حرف میزنم، شما با یه گشت کوچولو توی ذذهنتون، حتماً نمونههایی از این دست خاطرات رو درمورد خودتون یا اشخاص دیگه به یاد میآرین، و متوجه هستین دربارۀ چی دارم صحبت میکنم. جواب رد شنیدن در هر چیزی از هر کسی یا هر سازمانی، حالا این میخواد درخواست ویزا باشه یا جواب رد درخواست ازدواج، یا درخواست کار، به هر حال شنیدن پاسخ منفی، به هر شکلی، عواطف ناخوشایندی رو برمیانگیزه و خاطرات بدی به جا میذاره. البته میزان تأثیر منفی هر کدوم از اینها بسته به ویژگیهای فردی هر کسی، و بسته به اهمیتی که اون پاسخ براش داشته، با هم متفاوته. ولی مطمئناً هیچکدوم از نه شنیدن خوشحال نمیشن. دعوا با اعضای خونواده، دوستان، همکارها، کتک خوردن، جریمه شدن، همۀ اینا اتفاقاتیه که یادآوریش آزاردهندهست. بعضی از این خاطرهها مدتی ذذهن ما رو درگیر میکن
تفسیر فصل شش، بخش یک یتاَ معن دیماُتوی این فصل بعضی از مطالب فصلهای گذشته توی عمق بیشتری بیان شدن، نویسندهیتا میگه شاید فکر کنین همه چیز رو بهتون گفتم، ولی یه چیزی هست که تمام این مدت برای خودم نگه داشتم. نویسنده خیلی مطالب رو گفته فقط یه تیکهش رو اینجا نگفته. بعد میگه چطوری میتونم این رو بگم؟ قول بدین من رو قضاوت نکنین؟اینجا میخواد یه حالت مرموزانهای به رمان بده، که زیرکانه و سرگرمکننده هم هست. به شوخی میگه قول بدین من رو قضاوت نکنین؟راستش، قصدم این نبود که تا پایان پنهانش کنم؛ منتظر فرصت مناسب بودم که بهتون بگم.غافلگیرییتا بود که خلاقیتا رو تشویق کرد نقشهای رو طراحی کنه و اون رو به برنامهریزیتا بده.منظور از غافلگیرییتا همون سورپرایزیتاست، میخواسته خواننده رو شگفتزده کنه. من فقط به این دلیل نقشه رو پذیرفتم که شما رو سرگرم میکرد، به علاوه درمورد اینکه ذذهن چطوری ایدهها رو خلق میکنه و اونا رو عملی میکنه وجهتمایزها و نمونههای بیشتری در اختیارتون قرار میداد.خوب، بذارین خودم رو جمعوجور کنم و بهتون بگم.دربارۀ یتا هست.خواننده تا اینجا با یتا همذاتپنداری کرده، اینجا یهو میآد میگه اسمش یتا نیست.ای بابا! ما از اون موقع تا حالا داشتیم یتا رو میخوندیم، چی شد؟ نویسنده دوست داره یه همچین فکری تو سر خواننده بگذره. حالا شاید هم خیلیها همچین فکری نکردن، نمیدونم!اسمش هست یتاَ معن دیماُووواااااییییی خدایا، چهجوری بگم؟!هنوز هم درست نیست.اسم واقعیش هست ی ت اَ م ع ن د ی م اُببخشید، شخصیتهای زیادی روی صحنۀ نمایش اکنون هستن که نمیذارن وارد گوی بلورین بشم و اسم واقعیش رو بنویسم.اینجا خیلی از افکار، یعنی خیلی از شخصیتها هنوز هم میگن نه نگو! بذار باشه بعداً بگو!، بعد میگه اصلاً ولش کنین، بیاین بیخیال شیم.به هر حال شما اون رو روی جلد کتاب میخونین. پس چرا باید به خودم زحمت بدم؟ طبیعتاً روی جلد کتاب اسم نویسنده رو میخونین، داره میگه اینایی که شما خوندین داستان زندگی نویسنده بوده. درسته که احتمالاً خوانندهای که تا اینجای رمان رو خونده خودش متوجه این مطلب شده، الان دیگه داره رسماً اعلام میکنه.اما اون میخواد شنیده بشه، البته این رو هم میخواد که با خوانندههاش حرف بزنه.نویسنده هم دیگه میخواسته بیپرده و بدون تمثیل و مستقیم چهارتا کلام با خوانندههاش حرف بزنه، بدون اینکه حالا اسمش یتا باشه و افکارش بگه و صحنۀ نمایش اکنونش رو بگه. میخواسته خیلی عادی مثل همۀ نویسندهها، الان دیگه مستقیم از جانب خودش صحبت کنه. خانمها و آقایان لطفاً خوشآمد بگین،اُ م ی دخوب اگر دقت کرده باشین، انگلیسی این عبارت (ItameN dimO) هست و فارسیش
تفسیر فصل پنج، بخش نه چالشهای نوشتن سخنرانی منطقییتا پس از نبرد با بدسیرتانخوب، احتمالاً تا حالا متوجه شدین و میدونین این به نفعِ خودتونه که منطقی فکر کنین و منطقی عمل کنین. اما شخصیت منطقی روی صحنه همیشه حاضر نیست.همچنین، بعضی عواطف بینهایت نیرومند هستن و شخصیتهایی مثل قربانی و شخصیتهای زیاد دیگهای رو روی صحنه میآرن که اِنقدر روی شخصیت منطقی سایه میاندازن که دیگه دیده یا شنیده نمیشه.ممکنه بعضی از الگوهای شخصیتی که روی صحنۀ نمایش اکنونتون بازی میکنن (جصنا) شما رو آزار بدن و موجب بروز عواطف ناخوشایندی بشن.یه دوست خوب پیشتون میآد، منطقی باهاتون حرف میزنه، شما رو متقاعد میکنه که این فاجعۀ بزرگی نیست و اگر به موضوع منطقی نگاه کنین میفهمین که یادآوری این خاطرات احمقانهست. در نتیجه، عواطف شما به وضعیت طبیعیش برمیگرده.اما آیا این الگوهای شخصیتی برای همیشه ناپدید میشن؟احتمالاً همهمون یه خاطرۀ شبیه به این داریم. یه موقعهایی منِ قربانی و منِ خشمگین داره روی صحنۀ نمایش اکنون بازی میکنه و حالمون خیلی بده. بعد یه دفعه یه دوست خوب میآد میگه بابا تنت سلامت! دنیا همه دارن توش کشته میشن، بعد تو برای یه همچین مسألهای اینجوری ناراحتی؟! پاشو برو پی زندگیت، زندگیت رو بکن، کار بساز، پول خوب دربیار، رشد کنی فلان کنی. بعد ما با خودمون میگیم راست میگهها، منطقیش همینه. خیلی موقعها تموم میشه و ما حالمون بهتر میشه، ولی بعضی موقعها تموم نمیشه.بیشتر موقعها این قربانیِ درون ما دنبال بهونهست، بیاد روی صحنه زار بزنه. حالا اگه بازم یه دوستی اومد منطقی حرف زد، یا خود ما توانایی این رو داشتیم که منطقی فکر کنیم، ممکنه اون عواطف و احساسات به وضعیت طبیعیشون برگردن.ولی متأسفانه بیشتر موقعها نه دوست خوبی هست که بیاد چنین حرفی به ما بزنه، و نه منطق ما اونقدر قدرت داره. شخصیت منطقی ما قدرتش اونقدری نیست که بتونه بر اونا غلبه کنه. اونا، یعنی منِ قربانی و منِ خشمگین، هم صداشون بلندتره، و هم صحنۀ نمایش اکنونمون رو با عواطف و احساسات حسابی پر کردن، جوری که منطق صداش به هیچ جا نمیرسه. تو بهترین حالتش منطق خودمون رو میتونیم توی صحنه غالب کنیم، و اون لحظه جصنای صحنۀ نمایش اکنونمون برطرف میشه. ممکنه با فکر کردن به چیز دیگهای حواس خودمون رو پرت کنیم، میریم میدویم، بعضیها ممکنه سیگار بکشن (سعی کنین نکشین، ولی اگر میکشین نوش جونتون)، و نمایش صحنۀ نمایش اکنون رو عوض کنیم، و همه چی روبهراه بشه. به هر ترتیبی اون میگذره و برای یه مدت این جصنا برطرف شده، ولی دوباره برمیگرده.برای اینکه خیلی از این درختهای بوکتچیود ما وقتی که کاشته میشن، دیگ
تفسیر فصل پنج، بخش چهار چالشهای نوشتن ویوجودهااین موضوع رو خیلی کوتاه بررسی کردم، و توضیحات فقط اونقدری بود که خوانندهها رو به بخش بعدی ببره. البته، نگران این بودم که بعضی از خوانندهها شاید بخوان بیشتر در این باره بدونن. توصیفها و نمونههایی که بعدتر میآن احتمالاً میتونه ایدۀ بهتری رو بهشون ارائه بده.توی فصل دو فقط کلمۀ ویوجود و اتایکتو آورده شد در حدی که خواننده به گوشش آشنا بشه، و یه پیشزمینۀ ذذهنی در این رابطه داشته باشه. ولی خوب هیچ توضیح دقیقی اونجا داده نشده. ویوجودها رو ذذهن مرتباً تولید میکنه، این فرایند تا وقتی که مغز داره کارش رو انجام میده هرگز متوقف نمیشه.ممکنه این سؤال برای خواننده پیش بیاد که چرا نویسنده واژهها و عبارتهای جدید ساخته؟! چرا به جای ویوجود مثلاً نمیگه دیدگاه، باور یا چیزی تو این مایهها؟! اگر تا حالا دلیلش رو متوجه نشدین، به زودی با هم متوجه میشیم که تفاوتشون چیه. توی کارگاهها هم ضرورت استفاده از واژههای جدیدی مثل ویوجود کاملاً مشخص میشه.ویوجود درحقیقت، همون دیدگاه فرد درمورد یه چیز خاصه. ذذهن مرتباً باعث میشه نظر ما درمورد یه چیز خاص تغییر کنه. مثلاً همین الان که دارین تفسیرهای کتاب رو میشنوین یا میخونین، احتمالاً نظر شما درمورد این کتاب نسبت به دوهفته پیش، یا کلاً نسبت به قبل از دونستن این تفسیرها، تغییر کرده. حالا این تغییر ممکنه کم باشه یا زیاد، ولی به هر حال ویوجود شما و بقیه که دارن این تفسیرها رو پیگیری میکنن فرق کرده، و این ویوجودها مرتباً در حال تغییره. میزان این تغییرات هم در افراد مختلف با هم فرق داره. ویوجود یه تصویره، یه باور ملموس و رؤیتپذیر. هر کسی میتونه ویوجودش رو درمورد هرچیزی، درمورد یه کتاب، یه میوه، یه حیوون، یه فیلم، یه ماشین، یه مفهوم یا هر چیز دیگهای رسم کنه. جزییاتش رو، تا اونجایی که لازمه و میخواد درموردش با دیگران حرف بزنه، بکشه، دیدگاههاش رو بگه و نهایتاً از طریق اتایکتوها اونا رو با بقیه به اشتراک بذاره و دربارهشون بحث کنن. دربارۀ اتایکتوها بعداً صحبت میکنیم.تا زمانی که انسان زندهست، مغزش و ذذهنش داره کار میکنه و افکار تولید میکنه. در نتیجه ویوجود انسان درمورد چیزهای مختلف مرتباً در حال بهروزشدن و تغییر کردنه. یه موقعهایی این تغییرات خیلی جزیی هستن و حس نمیشن، یه موقعهایی هم ممکنه تغییرات اساسی بوجود بیاد. یعنی شخص ممکنه یه جملهای رو بشنوه، یا یه برنامهای رو ببینه، و خیلی از ویوجودهاش و خیلی از باورهایی که سالها بهشون پایبند بوده و به درست بودنش اطمینان داشته تغییر کنن، یا اعتقادش رو به باورهایی که داشته محکمتر کنه. هر تغییری توی
Book DescriptionThe Human Miind and Patterns of CharactersThe Bavecttitude Please pay attention to the spelling of MiindIn producing this novel as a piece of literature, the author has aimed to create a new thought process based on Mechanics, Philosophy, Psychology, and Project Management. It is intended to enable the readers to understand and visualize the functions of their mind in terms of thoughts, emotions, and feelings, leading to their behaviors, as well as the implementation of mental health issues.The book also enables the readers to employ the existing philosophical and psycho- logical findings as well as considering the author's views in moving towards their ideal world and peacefulness in suggested self-development projects.There are six chapters as follows: Chapter 1: Starts with Dr Alien's 7000th birthday party. Doc very arbitrarily ob- serves the planet earth and Milky Way and starts studying Humankind; as a result, he decides to deliver his findings of humans in books and unveils the first one in Akademous Hall for other aliens.Chapter 2: Explains the Components of Miind for the audience in Akademous Hall (which is how Dr Alien sees the human mind.)Chapter 3: Presents two of the trips Dr Alien has already made with his fact detec- tor machine to planet earth to examine how the human Miind operates in their day to day life. Therefore, the Audience can learn and make more trips to observe the happenings on planet earth including tracing back the operation of the human Mi- ind in people who are involved and see how the emotions, feelings, and thoughts of individuals contribute to such happenings.Chapter 4: The reader will be able to sympathize with a new human character called Ita who goes through many ups and downs and finally manages to dive down into the depths of his being and reach enlightenment. The readers can customize the happenings of Ita's life and simulate their own life story as they move forward. The animation which you may watch in page borders is a symbolized form of Ita's experiences.Chapter 5: Decodes the first four chapters and the author explains what he is trying to say in more depth.Chapter 6: Is a very short and sweet summary of the novel which tells the readers how they can apply what they have learned from the book to achieve their Ideal world which is referred to as the Atycto of Peace.The book has spoken to the readers in diverse depths and levels so that everyone can enjoy reading it - from the short stories up to the more complicated philosophical and psychological matters.توصیف کتاب ذذهن انسان والگوهای شخصیتها ؛بو کتچیود لطفًابه دیکتۀذذهنتوجه کنید.هدف نویسنده از نوشتن این رمان به عنوان یک قطعۀ ادبی، این بوده است که براساس دانش مکانیک،فلسفه،روانشناسی،ومدیریِت پروژه شیوۀ تازه ای ازتحلیل وبررسی پردازش افکار بیافریند.هرچند مدل ذذهن توانایی و قابلیت تحلیل و بررسی یافتههای فلسفی و روانشناختی موجود را دارد، نویسنده نیز دیدگاههای فلسفی و روانشناختی خود را در چهارچوب این مدل در اختیار خوانندگان قرار میدهد، و آنها را فرا می خواند تا از راه کارهای پیشنهادی برای رسیدن به صلح درون و یافتن دنیای آرمانی خود بهره ببرند.رمان شش فصل دارد که عبارتاند از فصل1: باجشن تولد هفت هزارسالگِی داکترِایلین شروع می شود.داک کامًلااتفاقی سیارۀزمین و کهکشان راه شیری را می بیند و مطالعه بر روی انسان را شروع میکند؛ پس از آن، او تصمیم می گیرد یافته هایش دربارۀ انسان را در کتابهایی ارا
The Miind model is a symbolized, visual illustration of the human mind and other components that influence the formation of thought, emotions, feelings, conceptions, decisions, behaviors, etc. The Miind model helps us understand why and how we make our daily decisions and how we can direct our thoughts (the play on our Stage of Now). The Miind Model is a visual illustration of how behaviors are formed based on human needs, cognitions, and the impact of environments in the present moment (Stage of Now). The Miind model is a product of consilience scientific findings in mechanics, psychology, philosophy, neuroscience, medicine, IT, and project management. The Miind model was first introduced in 2019 in a novel entitled "The Human Miind and Patterns of Characters". The Components of a Human Miind are: The Bavecttitude - Bavecttitude Tree(s)- Bavecttitude Cliff(s)- Bavecttitude Duct(s)- Bavecttitude Soil(s)- Thought(s)- Character(s)- Patterns of Character(s)- Trigger(s)The Thought Producing Unit - Blank Thoughts- Miind Operation Fuel 3. The Emotions and Feelings Unit 4. The Memories (Long term, ERS, Pool of Now, Et cetera) 5. The Sensory Unit 6. The Pool of Now 7. The Stage of Now - Crystal Orb- Indicators and Miind Unit Monitors- Clouds- Producers of Feelings and Emotions- Voiices 1-The Bavecttitude The Bavecttitude is the most critical component of a human's Miind. Human personalities, decision-makings, emotions, feelings, conditioning, and anything to do with human behavior, thoughts, beliefs, and cultures depend on the structures, formations, and movements of the human Bavecttitude.As you can see from the drawings, the Bavecttitude is round and has several parts. Each part has many complex components which will be explained in separate books specific to each one. The internal walls of the Bavecttitude are made of Soil layers containing Ducts which allow the contents of the Pool of Now to enter the Bavecttitude, get processed, and then go back to the Pool of Now as many times as is required. Bavecttitude Trees These dry-looking trees are made of several bars. They change shape continuously and are repeatedly planted, grown, amended, and removed. The changes can take place in all their parts such as roots, trunks, and branches inside out.The trees come in different sizes and shapes and the strength of their roots also varies. Some can be pulled out easily and tend to disappear effortlessly, and some others cannot be uprooted easily as their extended roots sink deep in the Soil and may even become enmeshed in the roots of other trees. The roots of one tree are often entangled with the roots of other trees, which makes it impossible or extremely difficult to pull them out of the Bavecttitude Soil. Moreover, if you manage to pull one out it means that you have damaged the roots of several others. Some may stand tall in the Soil, looking elegant, healthy, and robust; yet, their roots may be looser and weaker than it seems as they are not tied up in the roots of others. Such trees can be pulled out easily without inflicting much damage on the structure of the Bavecttitude. Some may grow closer to the Soil with solid extended roots tied up to the roots of other trees and cliffs. As such, they cannot be uprooted so easily.
Tilmeld dig nyhedsbrevet og få gode tilbud og inspiration til din næste læsning.
Ved tilmelding accepterer du vores persondatapolitik.